شاهکارم..!

 

ای دل لبریز از شوق و امید !

کاش می دیدی که فردا نیستیم

کاش می دیدی که چون پنهان شدیم؛

در همه آفاق پیدا نیستیم.

گرچه هر مرگی تسلی بخش ماست

کاندر این هنگامه تنها نیستیم !

بدتر از مرگ است آن دردی، که: باز،

زندگی می خندد و، ما نیستیم !

 

چقدر دلم برای آن همه روزی که گذشت، تنگ می شود...

مریم..؟

دل تو بگیرد، من چه می توانم بکنم..؟

به قول آن یک نفر که می خواند: "وقتی تو گریه می کنی... شک می کنم به بودنم..."

به بودنم شک می کنم، وقتی دلت می گیرد...

همین امروز بود که به شیرین گفتم دلم دارد می ترکد... بعد که با تو حرف زدم، وقتی آن همه غم توی صدایت بود، نمی دانی... انگار غم های دلم هزاااااااااااااااااار برابر شد... انگار غم همه دنیا رو ریختند توی دلم...

می دانی..؟ فکر که می کنم و یادم می آید باید بدون تو بروم شیراز... نه...

اردوی بدون مریم، معنی نمی دهد...

یا با هم می رویم... یا اصلاً نمی روم...

مثل طالقان... مثل کاشان... مثل یزد... مثل دشت هویج... مثل همه ی این روزها...

کاش می فهمیدم این همه غم از کجا آمده اند توی دلم جا خوش کرده اند..! تو می دانی..؟

هی می گویم نفسم تنگ شده..! هیچ کس نمی فهمد خب آخر این همه حرف توی دلت باشد، خیلی شاهکاری که زنده مانده ای..!

مریم..؟

چقدر دلم برای سینما رفتن های دو نفری مان تنگ شده...

وای... چقدر کار داریم... تو می گویی می شود همه را تمام کرد..؟ قبل از اینکه من بروم..؟

یک دفعه چی به سر دلت آمد که اینطوری شدی..؟ وااااااااااااااااااااای... چقدر نبوده ام و نمی دانستم..!

فکر که می کنم از بزرگی دنیا و کوچکی خودم، از بزرگی غم ها و کوچکی دلم، هاج و واج می مانم..! باورت می شود..؟

بعد از این همه اتفاقی که افتاد، حالا نمی دانم خوشحال باشم که هم اسم تو مریم است و هم اسم او، یا..؟

بگذریم...

خدایا..! چقدر بین آدم ها فرق است..؟

صبح که زنگ زد و هر چه دلش خواست، گفت... چقدر دوست داشتم باهات حرف بزنم... که تو هی بخندی و بگویی اصلاً ارزش ندارد...

مریم..! یکی طلبت... محکم ِ محکم..!!

مریم..؟ یعنی جدی جدی می شود به او هم "مریم" گفت..؟

چهارشنبه پیش بود... گفتم حتماً "مریم" اسم مقدسی است... حالا با وجود او... حتماً اشتباهی شده..!

شیرین..؟

تو یک دفعه از کجا پیدا شدی..؟ صاف آمدی وسط زندگی ام... برایم شدی یک دوست که اینقدر راحت بهت می گویم دلم گرفته..!

بهت که گفتم من آدم راحتی نیستم... اما تو...

خدایا..! چقدر آدم ها با هم فرق دارند..؟؟

امروز باز هم نزدیک بود کارم به بیمارستان بکشد... اگر می رفتم، می دانی چه می شد..؟

ولش کن... بی خیال... همیشه گفته ام: خوبی زندگی به این است که می گذرد...

فقط دلم برای دل خودم می سوزد... همین..!

 

پ.ن. مریم..! یکشنبه یادت نره... با هم می ریم یه جایی که... یادت نره ها..!

پ.ن. شیرین..! جمعه... چقدر خوش بگذره... نه..؟

پ.ن. باران..! از آنی می ترسم که گفته ام...

پ.ن. مینا..! دست های تو مثل / لانه پرندگان / گرم خودمانی / ظریف و قشنگ بود / آنها را همیشه در دستم خواهم فشرد / آنها را هزاران بار خواهم بوسید...

پ.ن. خودش می داند..! خوب تماشا کردی..؟ قصه بود..! نه..؟

پ.ن. دلم برای یک چیزی تنگ است که گفتنی نیست و هیچ کس جز خودم نمی داندش..!

        " دست تکان می دهد

          به سوی من

          اینک که رفته است

          و دیگر بر نمی گردد

          از آنسوی خاطره "

پ.ن. این روزها هی گوش می دهم و هی می خوانم: مستی ام درد منو دیگه... ...

 

تا بعدی بهتر.