29/1/85
3:00 نصفه شب ... دلم گرفت... چراغ اتاقم خاموش بود... دفترم کنار تختم بود، توو تاریکی بازش کردم و نوشتم:
می گذرند...
این روزها...!
مثل باد...
مثل برق...
و چه سخت...
پ.ن. چه زود دلم گرفت!!!
پ.ن. دروغگوها به بهشت نمی روند...!
پ.ن. هیچ درمانی نداره... چه جمله ی تلخی...
پ.ن. وداع شاید به ودیعه نهادن چیزی باشد در دل ها، برای رجعتی دوباره...
پ.ن. آیا همه ی شما، بی گناهید؟؟؟
تا بعدی بهتر.