گاهی پاره ای از چیزی
گُم می شود...
می شکند...
می سوزد...
فرو می ریزد...
تو می مانی و می دانی که
همیشه و همه جا، چیزی، جایی کم است.
تو اما مانده ای.
شاید برای همین است که آب و آسمان و تو، آبی مانده اید!
پ.ن. هرگز این قصه ندانست کسی، که...
پ.ن. بگذریم!
تا بعدی بهتر.