جمعه ها

 

این بار سارا رفت...

انگار قسمت زندگی من با رفتن آدمایی که دوسشون دارم رقم می خوره...

از وقتی رفتم بانک، پیش سارا نشستم... و روزی که داشت می رفت، توو جلسه اون حرف می زد و من اشکام می اومد... بدون عذر خواهی از جلسه رفتم بیرون... دو دقیقه نشد که سعیده و مرجانه، تبریزی و قدیمی هم پشت سر هم با چشمای قرمز اومدن... هممون زار زار گریه می کردیم... چشمامو پاک کردم، رفتم پشت کانتر مشتری صدا کردم... سارا با همه خداحافظی کرد، من آخرین نفر بودم... مشتریم که رفت، سارا بالای سرم بود... بغلش کردم و زدم زیر گریه... مشتری ها هم ماتم گرفته بودن انقدر همه مون گریه می کردیم... رفت که با رییس خداحافظی کنه... رییس هم زد زیر گریه... فکر کن... چقدر یه مرد باید بهش فشار بیاد که گریه کنه...

به هر حال... سارا رفت... همه اون روز قاطی بودیم... سارا زنگ زد بهم... از شعبه جدید... گفتم بهش مشتری نشسته روبروم... قطع کن تا نزدم زیر گریه...

از اول من پیش سارا و سعیده می نشستم... حتی وقتی که جاهامون عوض می شد... حالا که سارا رفته، من و سعیده بیشتر با همیم...

امروز بهش گفتم می رم اون طرف می شینم که کمتر ببینمت... از همون حماقتای همیشگی من که باید خودمو آزار بدم... گفتم می خوام باهات قهر کنم... گفت آدم باید برای کاراش دلیل منطقی داشته باشه... و من جواب دادم من هرگز آدم منطقی نبودم و نیستم... از من انتظار نداشته باش برای کارام دلیل منطقی داشته باشم... به جز یه وقت... گفت چی؟ گفتم دوست داشتنم منطقیه... فقط همین...

و من از فردا می رم اون طرف می شینم که وقتی سعیده خواست بره، دیگه ماتم نداشته باشم...

کارمو خیلی دوست دارم... فقط به یه دلیل می گم بدترین کار دنیاست... اونم اینکه هر چند وقت یه بار باید شعبه مون عوض شه و دلتنگی بعدش آدمو آزار می ده...

هی دیوونه...

فکر کردی دلت از سنگه؟

دل آدما با دوستیه که جون می گیره...

حالا ما جمعه هر هفته با هم می ریم یه جا... یه بار چیتگر... یه بار گردباد... یه بار نمایشگاه گل... یه بار کردان...

و این چیزیه که من آرزوشو داشتم... یه عالمه دوست...

بیشتر ازهمه اینها اینکه من و تو با همیم... همه توو بانک دوست دارن... باورت می شه؟ حتی رییس هم ازت پیش بقیه بچه ها تعریف می ده...

خلاصه که یادت نره...

راستی م.ش. عزیزم... خیلی سعی می کنم حس نکنی از هم دوریم... نمی دونم چرا اینطوری فکرکردی... بعد از این بیشتر سعی می کنم...

از نظرهایی که تایید نمی کنم هم معذرت م.ش. ... اینطوری بهتره... باشه؟

خدایا شکر برای همه داشته و نداشته هام...

تا بعدی بهتر از این...