دعا... توی غربت...

 

دارم دعا می کنم!
دعا می کنم که دلم برای خواندن یک ترانه دوباره هوایی بشود !
دارم دعا می کنم !
نه برای اینکه این روزها فقط زیر لب " تنها با دل بر جا ماندم " می خوانم
دارم دعا می کنم !
دعا می کنم برای دلم ٬برای دلش !
که نفروخته باشدش ! که آسان آدم فروشی نکرده باشد !
دارم دعا می کنم.....

 

پ.ن. خیلی دلم می گیرد... اینجا، توی غربت... توی این کشور ِ غریب... این کشور دور ِ دور... اما شکر که تو را دارم... شکر که خدا، تو را به من داده...

پ.ن. چشم هایم را به ابرها بخشیدم... آسمان هنوز دارد می بارد...

پ.ن. این جمله همیشه ی همیشه توی ذهنم تکرار می شد:

       " به یک شخص، یک جمله، یک نوشته، آنقدر دل نبند که اگر شکست، باورت هم ترک بردارد... "

اما حالا که " آن بت مرمرینم شکست "، بهم ثابت شد که اونقدر دل بسته بودم که باورم شکست...

پ.ن. ...

 

تا بعدی بهتر.