بوی نم بارون میاد...

 

باید امشب بروم؛

رو به آن وسعت بی واژه

که همواره مرا می‌خواند...

 

پ.ن. تو را و مرا – بی من و تو – بن بست خلوتی بس...!

پ.ن. بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم...

پ.ن. مریم..! دلم دوستی بدون " تا " می خواد... کاش بودی... کاش...

پ.ن. و فکر کن که چه تنهاست؛ اگر که ماهی کوچک، دچار آبی دریای بی‌کران باشد...

پ.ن. وقتی اومدم، یه بلاگ جدید می سازم... آدرسش رو هیچ جا نمی ذارم... فقط به ID اونایی که دوستشون دارم می فرستمش...

 

تا بعدی بهتر.

 

نظرات 2 + ارسال نظر
باران دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:41 ب.ظ

یادت باشد که برای تمام این خوبی ها، تمام بدی ها را دور کردیم .... یادت باشد که برای دوستی ها بارها و باره مردیم، جان دادیم و دوباره زنده شدیم .... یادت باشد، یادت باشد که هیچ چیز ارزش گرفتن خنده های تو را ندارد .... یادت نرود .... دیگر نمی خواهم غمی درون نگاه پر از مهرت ببینم .... یادت باشد .... یادت باشد ....// سلام ....// می دونم که هیچ وقت اشتباه نمی کنی .... به کاری که می کنی مطمئن باش .... ولی .................................... هیچ چیز و فراموش نکن ....// ممنون .... بخاطره همه چیز ....

دایی حبیب چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:06 ب.ظ

من را هم در لیست دوستانت بنوس.
متشکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد