او که رفت، دیگر نمی آید... به فکر ِ آنهایی باش که هنوز هستند، دوستت دارند و دوستشان داری... شاید هم دوستت دارند و دوستشان نداری!!!
نمی گویم خاطراتت را فراموش کن، نه...
گاهی نیاز داری تا به آنها فکر کنی و با آنها زندگی کنی، اما به آنها دل مبند؛ که آنها گذشته اند. به چیزی فکر کن که داری؛ که وجود دارد و هست. قبول دارم که خاطرات، جزئی از وجود هر انسانی است و هیچ کس نمی تواند جزئی از وجودش را فراموش کند یا حتی به آن فکر نکند. اگر کسی در زندگی ِ تو بوده باشد، اما امروز تو او را در کنار خود نمی بینی، نمی توانی بودنش را انکار کنی. حتی نمی توانی بگویی او را فراموش کرده ای یا هیچ وقت به او فکر نکرده ای و او را در کنار خود احساس نکرده ای.
اما می دانم باید به آنهایی که هستند، بیشتر فکر کنیم تا به آنهایی که بودند.
شاید همانی که امروز هست، فردا نباشد... اصلاً شاید فردا او باشد و من نباشم! پس: محبت کن، شاید فردایی نباشد...
برعکس ِ او که می گوید "هیچ کس و هیچ چیز را دوست ندارم"، من همه را "دوست دارم"، همه را. هم او را که دوستم دارد، هم او را که هرگز دوستم ندارد. من، همه را دوست دارم و می دانم روزی خواهد رسید که همه به این حقیقت اعتقاد داشته باشند. روزی خواهد رسید که به جای تمام این دل های سنگی، دل های شیشه ای باشند که همه را دوست بدارند. روزی خواهد رسید که سنگی نمانده باشد تا شیشه ای را بشکند. و می دانم کسی هست که همیشه با من است و مراقب من. او مواظب است تا دلِ شیشه ای هیچ کس را نشکنم. او مراقب است تا من همیشه "دوست بدارم" و "عاشق ِ خوبی ها بمانم". او همیشه با من است و در قلبِ من. او از من، به من نزدیک تر است و می دانم که دوستم دارد. او رویا نیست. عین ِ حقیقت است. پاک و زلال. و شفافیتش به اندازه ی اشک چشم یک دلِ کوچکِ شکسته.
اگر من او را گم کرده ام، تقصیر ِ او نیست. من مقصرم. او همیشه هست. این منم که گم شده ام.
تا دیر نشده باید خودم را پیدا کنم و مثل همیشه به خوبی ها، عشق بورزم. و دوست بدارم او را که پیدایم کرد و همه ی آنهایی را که تا امروز گم کرده بودم.
***
این متن رو دقیقاً دو سال و دو ماهِ پیش نوشته بودم... انگار من احساساتم دو سال از خودم جلوتر هستن!!! چون اون روزها به این فکر نکرده بودم که شاید یه روزی مثل ِ امروز، همه ی این نوشته ها رو لمس کنم؛ با همه ی وجودم...
پ.ن. یه روزی تو هم همه ی این حرف ها رو لمس می کنی... قول می دم. تویی که داری اینا رو می خوونی!
پ.ن. هر روز با نوازش یک گُل، مهربانی را تمرین کن تا آن را از یاد نبری.
پ.ن. هر چه هستی، همیشه بهترین باش. چون بهترین ها همیشه در یاد خواهند ماند.
پ.ن. عشق، چشمی است که گاه خود را به کوری می زند! تا از خیابان عبورش دهی!!! بی آنکه بدانی عبورت داد...!
و زیباترین حرف، حرفی ست که هنوز برای تو نگفته ام!
تا بعدی بهتر...
شاید اونی که امروز هست فردا نباشه... و این چقدر تلخه... فکر کردن به اینکه شاید باید یه روز نبودنش رو تحمل کنی... اینکه باید جای خالی یه نفر رو تاب اورد... اینکه بخوای از خاطرات جدا بشی در حالیکه داری با اونا زندگی میکنی... اینکه دلت بخواد همه اون چیزایی که الان فقط یه خاطره شده یه بار فقط یه بار دیگه تکرار بشه... خیلی سخته... شاد باشی
اگه قهر نیست بیا !!!
سلام عزیزم..متن زیبایی بود.مخصوصا اون جمله های پایانی...خاطره ها مثل سایه ادمند و همیشه با ما...منم منتظر حضور گرمت هستم
سلام اومدم بگم چشم دیگه خبرت میکنم وقتی آپ کردم ؛) و اینکه به نظر من حقیقت اصلاً هم شیرین نیست:(((
میدونی .. من نظرم اینه که حقیقت شیرین .. یه طعم دلنشین خوب داره .. اما متاسفانه آدما اون رو با واقعیتهای زشت خراب میکنن .. خوش باشی عزیز .. یا علی
سلام ادم اگه نخواد هم عادت کنه مجبور میشه کنار یباد . پس اره فقط باید دوست داشت اونهایی زو که الان داریم اما هرکس جای خودشو داره و بعضی خلا ها هیچ جور پر نمیشن
سلام.هر چی از زیبایی متن بگم بازم کم گفتم! با تمام وجود لمسش کردم ولی من عاجز از بیانش بودم!دست روی جمله یا مفهوم خاصی نمیذارم که این کم لطفی به متن میشه چون تمامش حقیقت داره!خیلی کم پیش میاد که بتونم با نوشته ای به این شکل ارتباط برقرار کنم .گویا درسته که هر آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند...راستی اون شعر آلمانی رو وقتی با صدای شاملو شنیدم تازه فهمیدم چرا برام آشنا بوده! واقعا قابل تامله...برقرار باشی دوست خوبم.
سلام. خاطره ها در عین تلخی بسیار شیرینند. به شیرینی خاطره خاطره ها.
سلام عزیز.....خوشحالم دو باره انجا میام و نوشته های زیباتو میخونم...... امید وارم این دوستی ها تداوم داشته باشه....بر قرار باشی مهربون...غریب..
فوق العاده بود! نمیدونی چقدر تحت تاثیر قرار گرفتم... آره ...مشکل آدمها اینه که فقط از دست رفته ها رو میبینن...آره تو راست میگه ... و چقدر تلنگر به جایی بود ... ما هیچوقت قدر چیزایی رو که داریم نمی دونیم...و این یعنی ..... مرسی از حضورت. آپ کردم ...بهم سر بزن.خوشحال میشم .
سلام...روی جمله قشنگ حقیقت شیرین است زیاد فکر کردم...واقعآ همینطوره...موفق باشی
این روزها یادداشتهای قدیمی من هم خیلی کمکم کی کنند...آدم موجود عجیبیه...انگار همیشه می دونستم یه روزی یه جایی یه نقطه ای من به اینجا که الان هستم می رسم....و این به من خیلی نیرو می بخشه...ولی یه چیزی هست که خیلی تلخه...شاید یه جور شکست...آره...شکست یه جایی که قبلآ فکرش رو نکرده بودی..ولی ممنون...حرفات خیلی بهم کمک کرد.موفق باشی.بای.
همه حرفات درسته اما گاهی فراموش کردن گذشته خیلی سختتر از لمس کردن حاله.گاهی مجبور میشیم با گذشتمون زندگی کنیم .در زندگی باید دل خوش باشه چه با گذشته و چه با حال......
یک بابایی میگفت :..قدر چیزی روکه امروز داری بدون شاید چیزی که امروز داری آرزوی داشتنشو فردا داشته باشی....//ببینم دیگه بهم سرنمیزنی....درضمن وبت هم مبارک....
اگر کمی?مهربان باشی در کنارت می آسایم...
اگر کمی?محبوب باشی تو را در آغوش خواهم گرفت...
و اگر لحظه ای مرا در آغوش گیری...
بر لبانت بوسه عشق می نهم...
موفق باشی ..به من هم سر بزن خوشحال می شوم ..
یا حق ..