خسته...


وقتی اومد، من خسته بودم... خیلی خسته! اینو بهش گفتم. گفت: "همه یه جور نیستن"! باورم شد...

بعدها توو حرفاش شنیدم که گفت: "من زود خسته می شم"!!! باورم نشد...

با وجودِ اون، خستگی خودمو فراموش کردم! یه آدم ِ دیگه شدم! آدمی که خستگی براش معنی نداشت! آدمی که جز خوبی ها رو نمی دید!!!

حرفاش، کارهاش، صداش، قلبش، ... همه و همه رو باور کردم و به هیچ کدومشون شک نکردم...! خودم هم تعجب می کردم، از اینکه باورم با وجودِ اون، انقدر عوض شد!

گذشت و گذشت... روزی رسید که اون "خسته شد"! اما پس من چی؟! منی که باورم عوض شده... منی که گذشته ها رو با وجودِ اون، فراموش کردم! منی که از اول شروع کردم...

یعنی امروز آخر ِ همه ی...؟!

باز هم باورم شکست! اما این بار خیلی بی صداتر از گذشته! چون دو باور رو با هم از دست دادم.

امروز دیگه به اسم "دوست" هم شک دارم... چه برسه به وجودش!

کاش می فهمیدم که اصلاً "دوست" وجود نداره! من اینو فهمیده بودم، اما اون عوضش کرد، پس چرا حالا که باید باشه، نیست؟!؟!

یعنی من خسته ش کردم؟! باور نمی کنم...

دیگه خودمو هم باور ندارم، چه برسه صدای "شکستن" ها رو! صدای بی صدای شکستن ها!!!

شاید باور نکنی، اما این بار تو شکستی، نه یه "باور" رو بلکه یه "آدم" رو...

اما تو خوش باش که یه شکستنی ِ دیگه داری... شاید اون هم مثل ِ من، خیلی زود بشکنه...! و تو باز هم به دنبال ِ یه شکستنی ِ دیگه!

آخه... گفته بودی "زود خسته می شی" ! باورش نکردم. اما امروز تنها چیزی رو که باور می کنم، همینه! : "تو زود خسته می شی... خیلی زود!"

این متن رو وقتی که دلم خیلی گرفته بود٬ نوشتم... حالا اینجا نوشتمش چون مثل همون روز دلم گرفته بود...
وقتی یه دوست خودش بیاد توو زندگیت٬ خودش هم بره... تو هیچ کاری نمی تونی انجام بدی...
یکی از دوستام خودش اومد٬ خودش هم رفت... دلم از رسم ِ آدمای این دوره گرفته... کاش به جای اینکه اشتباهاتِ همدیگرو دلیلی برای جدایی می دونستن٬ به این فکر می کردن که می شه اشتباهاتِ همدیگرو بخشید... اونوقت با این بخشش٬ کاری می کردن که اون دوست دیگه هیچ وقت اون اشتباه رو انجام نده... اما حیف که ...

پ.ن. این نوشته ها رو هیچ وقت اون که واسش نوشتم٬ نمی خونه...!
پ.ن. اگه اومدی٬ هیچ وقت نرو...
پ.ن. آنکه دائم هوس ِ سوختن ِ ما می کرد / کاش می آمد و از دور تماشا می کرد
پ.ن. می رم واسه یه آزمایش که یه امتحانه٬ برام دعا کن...

و زیباترین حرف٬ حرفی ست که هنوز برای تو نگفته ام...

تا بعدی بهتر...